آقا بیا

دلم تنگه برات مهدی کجایی...........

خدا کنه دق نکنم

خیلی دلم گرفته

دلم میخواد بنویسم اما می خوام به عهدم وفا کنم

باید برم تو ویلاگ جدیدم یکم درد دل کنم........یکم بنویسم آخه به کجا چنین شتابان!!!!

آخه حماقت تا کجا!!!!!!

خیلی دلم پره

خدایا صبر بده بتونم تحمل کنم

تا رفتن به وبلاگ جدید.........سکوت

17 ماهگی

سلام به یه دونه 17 ماهه وروجک شیطون عسل نازنین مامان

چطور مطوری ؟!! خوبی؟ پسرک 17 ماهه من

به قول یکی از عزیزان ایشالله این 17 ماهگی پر از شیطنت به 17 سالگی  پر  شور تبدیل بشه پسرم

عزیز دلم این بار دیگه جدا 17 ماهگیت مبارک باشه

امروز 17 ماهگی تو مصادف شده با روز تاج گذاری امام زمان و عید الزهرا

این شعر رو تقدیم می کنم به ساحت مقدس آقامون از طرف من و نی نی

شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

دیری است آسمان مرا شب گرفته است

خورشید من برای چه تأخیر کرده‌ای؟

این بارش بهاری من هم خلاصه شد

در آن دو قطره اشک که تبخیر کرده‌ای

قلب مرا شکستی و یادم نبود که

با تکه‌هاش عاطفه تکثیر کرده‌ای

با آتشی که داغ غم تو به دل زده

من را در عشق منشأ تأثیر کرده‌ای

وقتی که این همه ز غمت شکوه می‌کنم

شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

اما من امروز برای این ماهگردت یکم دست و بالم خالیه!!!حواسم جمع نیست که بتونم برات بنویسم...

آخه الان بیشتر از 2 هفتست که درگیر مریضی خودم و شما شدم و حسابی سیستم زندگیم بهم خورده

امشبم که عروسی عمه خانم جناب عالیه و دیگه هیچی !! اقوام بابایی تشریف آوردندمنزل ما و حسابی خونه شلوغ پلوغ شده!!!

هرچند با توجه به شرایط دو هفته قبل، زندگیم به اندازه کافی پشت  و رو شده بود اما الان کلا از دستم خارج شده

اما بگم از مریضی.......

شما جمعه هفته پیش به طور ناگهانی دچار اسهال و تهوع شدید شدی که تا روز سه شنبه ادامه داشت و مامان خانم شما برای نگهداری شما موند خونه و سر کار نرفت (بگذریم که تو محل کار چقدر بهش تیکه انداختند و ....)اما انقدر تو این چند روز به خودم فشار آوردم و غذا نخوردم و کار کردم که به محض اینکه شما بهتر شدی، خودم افتادم!!!!و.......

و دیشبم که شما تا صبح به خاطر گوش درد نخوابیدی .....اصل بیماری شما هم به گفته دکترت عفونت گوش بود

اما وزن و قد شما در 17 ماهگی بعد از این بیماری .....

وزن 10:400

قد83

دور سر 49

می بینی پسر جان!!!!!تو رشدت دیگه منفی شده

خدا کنه  آرامشم زودتر بیاد سر جاش بتونم بیشتر بهت برسم....احساس میکنم دارم کم کاری می کنم و این خیلی اذیتم می کنه.

از پیشرفت هات بعدا می نویسم فعلا این عکس ها رو داشته باش تا بعد.....

17 ماهگیت مبارک

غذا خوردن نی نی 17 ماهه!!!!

حمیدرضا در باغچه طوطی حرم حضرت عبدالعظیم -شام شهادت امام حسن مجتبی

چند گرم بیبی اینشتین ببینیم

پسر کجاست.......تو طاقچه

تو رو خدا فحشم ندید...........نگید خب میخواستی لباسش رو مرتب کنی بعد عکس بندازی........این جا بچم مریضه و ما برای بهبودی اسهالش به شکمش پارچه گرم می بستیم و این لحظه جزو اولین لحظات شیطنت پسرک بعد از چند روز بی حالیه

همیشه موفق و سربلند باشید




عیدالزهرا







لعنت به آنکه پایه گذار سقیفه شد

لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد

لعنت به آنکه بر تن اسلام خرقه کرد

این قوم متحد شده را فرقه فرقه کرد

تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست

هر کس محب فاطمه شد قوم و خویش ماست

قران و اهل بیت نبی اصل سنت است

هر کس جدا ز این دو شود اهل بدعت است

ما هم کلام منکر حیدر نمی شویم

با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم

ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم

ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم

ما را نبی قبیله سلمان خطاب کرد

روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد

از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم

ما مثل کوه پشت علی(امیرالمومنین) ایستاده ایم

شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود

وقتی که حرف کوچه ودیوار می
شود....


سلام

سلام
 
خدا رو شکر که نمردم و این ایام رو دیدم
 
خدا یا شکرت

دوستان گرامی من که از شدت شعف در پوست خودم نمی گنجم ........

عید شما مبارک

روز نهم ربیع الاول، روز به هلاکت رسیدن دشمن خدا، رسول و حضرت زهرای
اطهر،روز شادی دل حضرت زهرای مرضیه بر همگان مبارک باد.



عشق زهرا زسینه ی من کم شدنی نیست

مهرش به زر و      مال فراهم شدنی نیست

خود را بکشی در  ره           اثبات     ولایت

خصم علی و       فاطمه آدم شدنی نیست







مطرود آستان خدا کیست جز دومی

مغضوب خواجه دوسرا کیست جز دومی

آن کس که داده نسبت هذیان به نطق وحی 

آن بت پرست زهد نما کیست جز دومی

رجسی که دین عامه شد از نحسیش نجس 

اعدا عدو آل عبا کیست جز دومی

شرکی که کرده خانه توحید را خراب 

آتش کشیده بیت ولا کیست جز دومی

کفری که بسته پنجه ایمان به ریسمان 

بی شرم کشته فاطمه را کیست جز دومی

لعن چنین خبیثی و تردید و تنبلی 

لعن علی عدوک یا مرتضی علی




بعدا نوشت:


امیرالمونین برای این روز 70 اسم نام می برند به شرح ذیل:

 این روز ، روز استراحت مؤمنان است زیرا از شر آن منافق استراحت یافتند ، روز زایل شدن كرب و غم است ، روز غدیر دوم است ، روز تخفیف گناهان شیعیان است ، روز برهم شكستن بنای كفر و عدوان است ، روز عافیت است ، روز بركت است ، روز طلب خونهای مؤمنان است ، روز عید بزرگ خدا است ، روز مستجاب شدن دعا است ، روز موقف اعظم است ، روز وفای به عهد و شرط است ، روز كندن جامة سیاه است روز ندامت ظالم است ، روز شكسته شدن شوكت مخالفان است ، روز نفی هموم است ، روز فتح است ، روز عرضة اعمال كافران است ، روز ظهور قدرت خدا است ، روز عفو از گناه شیعیان است ، روز فرج ایشان است ، روز توبه است ، روز انابه بسوی خدا است ، روز زكات بزرگ است ، روز فطر دوم است ، روز اندوه یاغیان است ، روز گره خوردن آب دهان در گلوی مخالفان است ، روز خشنودی مؤمنان است ، روز عید اهل بیت است ، روز ظفر یافتن بنی اسرائیل بر فرعون است ، روز مقبول شدن اعمال شیعیان است ، روز پیش فرستادن صدقات است ، روز زیارتی مثوبات است ، روز قتل منافق است ، روز وقت معلوم است ، روز سرور اهل بیت است ، روز مشهود است ، روز قهر بر دشمن است ، روز خراب شدن بنیان ضلالت است ، روزی كه ظالم انگشت ندامت به دندان می گیرد است ، روز تنبیه است ، روز شرف است ، روز خنك شدن دلهای مؤمنان است ، روز شهادت است ، روز درگذشتن از گناهان مؤمنان است ، روز تازگی بوستان اهل ایمان است ، روز شیرینی كام ایشان است ، روز خوشی دلهای مؤمنان است ، روز برطرف شدن پادشاهی منافقان است ، روز توفیق اهل ایمان است ، روز رهایی مؤمنان از شر كافران است ، روز مانور اهل ایمان است ، روز به خود بالیدن است ، روز قبول اعمال است ، روز تبجیل و تعظیم است ، روز نحله و عطاء است ، روز شكر حق تعالی است ، روز یاری مظلومان است ، روز زیارت كردن مؤمنان است ، روز محبّت كردن به ایشان است ، روز رسیدن به رحمتهای الهی است ، روز پاك گردانیدن اعمال است ، روز فاش كردن رازها است ، روز برطرف شدن بدعتها است ، روز ترك گناهان كبیره است ، روز ندا کردن به حق است ، روز عبادت است ، روز موعظه و نصیحت است و روز انقیاد پیشوایان دین است .

22 بهمن و.....

سلام یه دونه پسر مامانی

سلام گل پسر من

چند روزه یه فکری ذهنم رو شدید درگیر کرده گفتم بیام برات بنویسم

امروز 23 بهمن 89

32 سال پیش مثل دیروزی انقلاب ایران پیروز شد و مردم ایران دست  طاغوت 2500 ساله رو از این مملکت کوتاه کردند.

و امروز بعد از 32 سال مردم مصر دقیقا در شب پیروزی انقلاب ایران تونستند فرعون زمانشون رو از مصر بیرون کنند و به اولین گام پیروزی دست پیدا کنند.


ادامه نوشته

ماه ربیع.......بیماری

سلام به یکی یه دونه خودم

و سلام به همه دوستای گل عزیزم که این همه جویای احوالم بودن

اول .......حلول ماه ربیع الول، ماه ربیع المولود ،ماه به درک واصل شدن خصم خدا و رسول بر تمام مسلمانان و بوِیژه شیعیان مبارک باد

گرچه با تاخیره اما.......اگر کسی حلول ماه ربیع رو به پیامبر بشارت بده پیامبر بهشت رو به اون بشارت می ده....پس بشارت باد بر شما ای رسول گرامی حلول ماه ربیع

دوم ........ما که دو هفته ای هست درگیر سرما خوردگی شدیم و تمام تلاشمون هم این بود که به نینی نازنینمون سرایت نکنه.......به همین جهت کلی هم سرم و.... استفاده شد بلکه سریعتر حالم خوب بشه که نشد....و متاسفانه علاوه براینکه حال خودم خوب نبود پسری هم عفونت گوش پیدا کرد و بعدش هم خودم گرفتار و......خلاصه من و پسرم یک هفته با هم بودیم گرچه با بیماری اما لذت بخش ....دیگه فسقلی حتی حاضر نبود در شرایطی که من از شدت سرگیجه تلو تلو می خوردم بغل کس دیگه ای بره.......خیلی روزهای سختی بود اما باز هم خدا رو شکر که به خیر گذشت.

عید بزرگی در راه است......شیعیان عیدی بالاتر از عید غدیر در راه است.....بر شما فرخنده باد این ایام


شهادت امام رضا

دلم یه ذره شده تا بیام میون حرمت

اگر چه دورم از حرم به من رسیده کرمت

تو مهربونترینی و رأفت تو جهانهیه

هر کسی عاشق تو شد شیعۀ آسمانیه

تو که راه رسیدن ما به خدایی آقا جون

شکر خدا که ما شدیم امام رضایی آقا جون

کبوتر حرم منم دلدادۀ مشهدِتم

دلم به مهر تو طلاست که خشتی از گنبدتم

یک نگاهی کن به دلم ببین چقدر دوست دارم

به پای مهربونی ِ تو زندگیمو می گذارم

امام رضا ولم نکن که بی تو بیچاره می شم

بی تو پناهی ندارم مونده و آواره می شم

هزار و یک اسم خدا نهان به اسم تو رضاست

سلسلة الذهب می گه دلم با حُبّ تو طلاست

باب الحوائج زاده ای از تو می شیم حاجت روا

تا زنده ایم فقط می گیم قربون تو امام رضا

بعد از نماز سلامی به شاه کربلا می دم

بین حسین و مهدی تون سلام به تو رضا می دم

سلام می دم امید دارم جواب سلامم بدی

به وقت مرگم ببینم به دیدن من اومدی

اگر نبودی آقا جون شیعه شدن صفا نداشت

خدا شناخته نمی شد اگر تو رو خدا نداشت

قشنگ تر از بهشت شده مرقد تو آقا ولی

خوب می دونی قشنگ نبود اگه حرم گدا نداشت

تو مثل زهرا می مونی مهربونی مهربونی

بدون تو عشق حسین این همه مبتلا نداشت

اگر نبود لطف شما شیعه نمی شدیم آقا

بدون تو این دل ما شوقی به کربلا نداشت

خوش به حال زائرای ساده و با صفا آقا

اون زائر روستایی که یه ذره ادعا نداشت

شهادت امام حسن


سکوت ، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت
دل شکسته لیلا از این مصیبت سوخت
به یاد خاطره های کریم آل عبا
تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت
سکوت گفتم و یادم سکوت او آمد
و زهر گفتم و یادم زهر خوردن او
و تیر آه به قلبم نشست و کردم یاد
ز تیرهای کفن دوز بسته برتن او
وراثتی است بلا شک غریب ماندن ما
چرا که غربت شیعه ز غربت زهراست
و بر غریب مدینه سزاست گرییدن
که پای ثابت این روضه حضرت زهراست
همان کسی که غریبانه باز مسموم است
به دست همسر خود در میان خانه خویش
پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است
و زخم خورده فتاده کنار لانه خویش
کسی که سبزترین جامه را به تن دارد
نگفت علت سبزی پیکرش از چیست
و طشت داد شهادت غریب مطلق اوست
چرا که پاره جگر تر از او درعالم نیست
همان کسی که شنید به وقت کودکی اش
صدای یا ابتاه و شکستن در را
میان کوچه باریک بی شک این کودک 
همان کسی است که برده به خانه مادر را
رسید دشمن بی شرم و سد راه نمود
و ابرهای سیه روی ماه پاره نشست
و با دو دست بزرگ و ضُمُخت و سنگینش
چنان به صورت او زد که گوشواره شکست
شکست آینه اش در هجوم سنگ ستم
خمید قامتش اما عبای مادر شد
و خورد خون دل و با کسی نگفت چه دید
آه جان به لب شد و آخر فدای مادر شد

12بهمن 87

سلام گل قشنگم

مطمئنم نمی دونی 12 بهمن 87 چه روزی بود

من برات می گم

12 بهمن 87 یعنی درست 30 سال بعد از 12 بهمن 57 و ورود امام عزیز به ایران خداوند لطف کرد و ما رو از وجود تو گل پسر نازنین آگاه کرد......

بله درسته 12 بهمن 87 مامان شما که حسابی تو کارش پیشرفت کرده بود وتمام فکر و ذکرش نحوه پیشرفت کاراش تو شرکت بود و حل کردن مسائل و حتی تا پاسی از شب اضافه کار می موند و اصلا فکر بچه هم به ذهنش خطور نمی کرد ....فهمید که خدا زندگی رو براش جور دیگه ای مقدر کرده و قراره که به اون بفهمونه که تا حالا هیچی از زندگی نفهمیده بوده چون تا حالا مادر نبوده ........و همیشه این خداست که بهترین چیزها رو برای ما مقدر می کنه ..........روزی که ما با جواب آزمایش فهمیدیم که تو هستی......و من نمی دونستم گریه کنم یا بخندم ،ناراحت باشم یا خوشحال ......چون تمام برنامه های کاری من بهم خورد و تمام حساب کتاب هام بهم ریخت و ..........اما من داشتم با یه  تجربه جدید کنار  می اومدم و اون مادر شدن بود .......

و امسال می فهمم که خدا برام چی خواسته.....شیرین ترین لحظه زندگی من اون وقتیه که تو از ته قلب می خندی یا وقتی غذا می خوری و.......کلا تویی تو.........

اربعین +اولین اردو

سلام گل قشنگم

نمی دونم از کجا شروع کنم

پس از اردو رفتن پسر یک سالم میگم

روز یک شنبه برابر 3 بهمن 89 شما به همراه بچه های مکتب رفتید اردو

من که دقیقا نمی دونم کجا بوده....فقط دیروز که مربیت رو چند لحظه تو تشییع شهدا دیدم و ازش پرسیدم کجا رفتید ...گفت خانه بازی و شادی تو میرداماد.....

اون می گفت که شما خیلی آقا بودی ،حسابی هم بهت خوش گذشته و 3 تا وسیله بازی سوار شدی .......

و این بوداولین تجربه شهر بازی شما بدون حضور پدر و مادر گرام

تا کی ما خودمون رو اصلاح کنیم و یکم به تفریح شما اهمیت بدیم!!؟؟

اما بگم از دیروز

دیروز اربعین بود

و شب قبلش تو مهدیه مراسم وداع با شهدا بود

که ما هم رفته بودیم

حاج آقا سخنرانی کرد و بعدشم هم مراسم سینه زنی و وداع با شهدا

منتها از اون جایی که این بر و بچ ما همیشه یه جای کارشون باید بلنگه شهید فقط 10 دقیقه تو زنونه بود و خلاصه ما موفق نشدیم اون شب شهدا رو از نزدیک زیارت کنیم

اما بگم از شما و این سینه زنیت.....

من چون خسته بودم و حال نداشتم وقتی سینه زنی شروع شد از بابایی خواستم که بریم خونه و اون هم قبول کرد

من لباست رو پوشوندم ..اما دیدم شما بی قراری می کنی و داری سینه می زنی ....با اون  زبونت که منو می کشه تا باز بشه به من فهموندی که دلت می خواد بمونی

برای همین چون من با بابایی قرار گذاشته بودم شمارو دادم به اون تا ببردت تو مردونه.....بالاخره شما مردی دیگه...مثل اینکه بد هم نگذشته بود چون حسابی سینه زده بودی و حتی به همراه بابایی هروله هم کرده بودی.

اما از روز اربعین ....اون شهدایی که شب تو مهدیه بودن رو صبح از جلوی مسجد الزهرا شهرک حکیمیه تشییع می کردند...مراسم 8 شروع می شد ....جالبه که ساعت 9:30 با تماس حاج آقا و گله اش از نبودن بابایی شما، بالاخره ما هم رفتیم مراسم

چه مراسمی و چه شور و حالی و.....

تا دم میدون شهدا رو تشییع کردند و ادامه در شهرک امام خمینی

ماهم با ماشین دایی سعید رفتیم شهرک امام خمینی

تقریبا یه دو سه ساعتی پیاده روی کردیم تا بالاخره به مسجر رسیدیم شما هم کل این مسیر رو خواب بودی....

نمی خوام کلش رو تعریف کنم ....نکته های جالبش رو می گم و می گذرم

مامان شما تو این روز شده بود مثل این جمع کن های تو بهشت زهرا

هرجا هرچی می دادن من می گرفتم و می ریختم تو کیفم برای شما.....چون صبحانه نخورده بودی و خوب وقتی که قرار بود تا 2 و3 بعد از ظهر اسیر باشیم معلوم بود که باید برات تدارکات جمع می کردم البته از خونه هم کلی برداشته بودما اما بازم دلم راضی نمی شد

بگذریم که کلی از این ها رو جمع همراه ما نوش جان فرمودندو البته ما رو کلی مسخره کردن

من تو این مراسم هوای جوونی به سرم زده بود که یه بار مفصل باید از جوونی ها و اتوبان نوردی ها پشت تریلی شهدا برات بگم.....

عزیزم هر روز شهدایی که می آرن تعدادشون کمتر می شه .........وجود این شهدا برای ما باعث بیداری و تنبه خدا کنه که همیشه چراغ راه ما باشند

اما بگم از بعدش

ما که تقریبا جنازه ای بیش ازمون باقی نمونده بود بدون غذا و البته با گرفتاری فراوون از مسجد شهرک امام خمینی اومدیم بیرون که بماند من چه کشیدم تا تونستم تو اون جمعیت شما و کالسکه ات رو بیارم بیرون

اما تو راه برگشت باوجود خستگی فراوون هوای مهدیه من رو رها نمی کرد و خلاصه از دایی سعید خواستم ما رو دم مهدیه پیاده کنه وخودش بره .....

اما بگم از بی توفیقی من.....

به دلیل خستگی بیش از حد،من توان نداشتم تو مهدیه بمونم و سر سخنرانی حاج آقا همش حالت خواب بهم دست می داد  و حسابی کلافه شده بودم این شد که به محض اتمام سخنرانی اومدم بیرون و با بابایی برگشتیم البته ماشین هم نداشتیم و ناهار هم نداشتیم و خلاصه ساعت هم 3 بعد از ظهر بود....

بعدا خبر دار شدم که تو مهدیه بعد از رفتن ما دوباره چه غوغایی به پا شده و حاج آقا از خانم ها هم خواستم هروله کنند و خلاصه دوباره داستان شب شام غریبان و اون لحظات بی نظیر تکرار شده که صد البته ما توفیق نداشتیم.....مراسم تا 4:30 طول کشیده بود.

اینم از روز اربعین پسر من

اینو بگم و والسلام: من لحظه ای که تو تشییع جنازه دستم رسید به شهدای گمنام.....اینم از خواص قد بلندیه دیگه!!......گنگ بودم چون فکر نمی کردم بتونم دست بزنم (فقط لحظه ای دست از تلاش برای دست زدن برداشتم  و گفتم اگه بخوان که باید خودشون عنایت کنن و الحمدالله چند لحظه بعدش بدون زحمت دیدم زیر تابوت شهدا هستم)نمی دونستم چی بخوام اصلا یادم نبود که باید حاجت بگیرم از این امامزادگان عشق .....یه لحظه به ذهنم اومدو  فقط خواستم که خدا مارو همیشه در راه خودش ثابت قدم نگه داره و البته.........این شعرکه من رو دیوونه کرده.....من غم و مهر حسین به شیر از مادر گرفتم........یعنی می شه تو هم یه روزی این شعر رو زمزمه کنی

خدا یارو یاورت پسرکم

زینب قد خمیده به کربلا رسیده


ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
اینجا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
اینجا صدای العطش بیداد می کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند