شیطنت های نی نی من

کوچولوی مامانی تو من رو با این شیطنت بیش از حدت شگفت زده می کنی.....

آنقدر شیطون شدی که پله های اتاق خواب رو در عرض چند لحظه با سرعت برق آسایی طی می کنی و به اتاق خواب می رسی .........

این پله های اتاق هم دردسر شده.

ولی خوشم می آد باهوشی ....

گاهی مامانی با گذاشتن دو تا  متکای بزرگ لب پله ها مانع رسیدن تو می شه و تو که دیگه می دونی حریف این ها نیستی از همون دور بر می گردی .......عین اتفاقی که برای سبد رو چاهک آشپزخانه می افتد که بعد از گذاشتن صندلیتوسط مامانی تو گلم از هر جای راه که باشی بر می گردی.......

 نی نی نامه

آخه  من چیکار گنم ا دست این مامانی بد بد بد ......

دیده نییدونم بالد چه تار تنم

هر جا می لم بدو یه سلی جلو پام می ذارن............

اگه فلدا من افسلدگی گرفتم بدونید چلا.............

حوصلمم ا دست این توپ و این ماشینای بی مله سل رفته دلک تفلن و موبال وکلتلل تولزیون میخواد......

تا مامان نیولمده من بلم

بابای

نهمين ماه زندگي تو

يگانه ستاره زندگي مامان سلام

امروز ماهگرد تولد قشنگترين هديه خدا به منه يعني پسركم يعني گلم........

تو يك ماهي كه گذشت شما كلي تنغييرات كردي  و ديروز تو آخرين روز ماه هشتم زندگيت هم دو تا دندوناي بالات سبز شد و من از ديدن اون ها خيلي خوشحال شدم.

پله های اتاق خواب رو می تونی بری بالا و جسابی ما رو نگران خودت بکنی

راستی ما فرشای خونه رو بخاطر تو عوض کردیم و همش رو تبدیل به دستباف کردبم تا پوست نازنیینت خوب بشه که خدا رو شکر خوب شد.....

خبر بعد اینکه سرعتت در چهار دست و پا عجیب شده(ماشاالله) و همچشن می ری که من می مونم کجا کار مهمی داری که باید برسی.......

بطوری که تو مسجد من همش در حال دویدن دنبال شما هستم...........

بهر حال اتفاقاي خوب زيادند اما شما در دو ماه و نيم گذشته فقط ۴۰۰ گرم وزن گرفتي و اين اصلا جالب نيست ... ورنت در آغاز ماه دهم:۹ کیلو و ۲۰۰ گرم.....

البته دکترت نگران نبود فقط برات یه آزمایش نوشته که فکر نکنم من راضی به دادنش بشم چون من طاقت دیدن اشک شما رو ندارم.......

ولي بهر حال من همچنان به تلاش خستگي ناپذيرم براي رسيدگي به شما ادامه مي دم.

راستي شما ديروز تونستي براي اولين بار براي چند لحظه روي پاهات بدون كمك كسي  و بدون اينكه دستت به جايي باشه بايستي.

راستی من تو ماه گذشته اولین روز مادر رو با وجود تو که من رو مادرم کردی تجربه کردم.......

خدایا ممنونم به خاطر نی نی سالمم....

به خاطر مادر بودنم......

به خاطر بودن تو همیشه در کنارم.......

خب گل من آغاز ده ماهگيت رو تبريك مي گم...

 

 

حادثه

گل قشنگ ماماني ،پسركم سلام

تو ديگه حسابي داري مرد مي شي و اولين حادثه زندگيت كه در اثر شيطنت هاي بيش از خد شما بود برات رخ داد و شما وفتي ما توي مهموني بوديم (جلسات ماهانه قرآن) در خال شيطنت بودي كه لبت خورد به لبه رحل قرآن و تو زمين و زمان رو بهم ريختي ،ممانت كه وقتي صداي شما رو شنيد و خون رو تو دهن توديد ديگه ........كم مونده بود غش كنه............

خب ما تمام تلاشمون رو مي كنيم تا شما هميشه سالم باشي ولي هرچه خدا بخواد همون مي شه.

اميدوارم خدا هميشه مراقبت باشه.......

و در پناه امام زمان سالم باشي

 

14 خرداد

امسال روز ۱۴ خرداد بر عكس هر سال كه ما براي مراسم ارتحال امام نمي رفتيم به خاطر نماز آقا رفتيم حرم .......

چه رفتني

چشمت روز بد نبينه........

ساعت ۱۰ از خونه راه افتاديم آنقدر به ترافيك خورديم كه در تمام عمرمون سابقه ندشت ....

نهايتا هم وقتي رسيديم كه سخنراني احمدي نژاد تموم شد ه بود و بعدش اين سيد حسن تريبونو گرفت و اتفاقات جالبي كه افتاد و مردم نذاشتند سخنراني كنه ما چون تو ماشين تو ترافيك بوديم ،تقريبا تموم جريانات رو از راديو گوش كرديم.

مردم نذاشتند اين بدبخت حرفشو شروع كنه و با شعار مرگ بر منافق و ما اهل كوفه نيستيم ووو نواده روح الله سيد حسن نصر الله............مانع حرف زدنش شدند اونم عين بچه ها مي گفت باشه همش ۲۰ سال از رحلت امام گذشته..

بعد كه آقا اومد پشت تريبون ما كه تقريبا تو ترافيك ايستاده بوديم پياده شديم و به سمت حرم حركت كرديم...........

۱ ساعت پياده روي چشت روز بد نبينه تمام نگراني ما هم ازگرما زده شدن تو بود ........

و همين باعث شد قيد نماز و بزنيمو بريم مترو. من و تو مهديه با مترو برگشتيم و بابايي بيچاره موند.......

نماز نخونده،خطبه گوش نكرده.....برگشتيم خونه تو راه تا مترو هم دائم تو رو خيست مي كرديم كه گرما زده نشي كلي هم بهت آب داديم ولي خدا و شكر به خير گذشت ..........اما خيلي بد بود:گرم ،خاكي، شلوغ وحشتناك و.......

مي گن اين همه مسئله به خاطر كار شكني سيد حسن خميني بوده...............

خدا عاقبتمونو به خير كنه

روز مادر

                   واین برای بهترین لطف خدا به من :مادرم

کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم

چقدر مثه بچگیام لالاییاتو دوست دارم

سادگیاتو دوست دارم خستگیاتو دوست دارم

چادر نماز و زیر لب خدا خداتو دوست دارم

کاشکی رو طاقچه ی دلت آیینه و شمعدون می شدم

تو دشت ابری چشات یه قطره بارون می شدم

کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم

یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم

بخواب که می خوام تو چشات ستاره هامو بشمرم

پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم

دنیا اگه خوب اگه بد، با تو برام دیدنیه

باغ گلای اطلسی، با تو برام چیدنیه

مادررررر

مادرررررر

کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم

لالاییاتو دوست دارم، انس صداتو دوست دارم

                    روزت مبارک مادر

از تو سپاسگذارم به خاطر تمام عمر و به ویژه برای یاریم در این دوران پر زحمت

مرد مامانی

سلام

خب امروز من از تو شرکت دارم برات می نویسم.امروز من و شما به در خواست مهندس حسینی اومدیم شرکت به مناسبت روز زن.

بگم که شما داری کلی مرد می شی و از دیوار راست بالا می ری امروزم اینجا حسابی اذیت شدی.

الان آقای جلالوند رئیس آموزش شاسی ساز این جا نشسته و از تو مراقبت می کنه تا مامانت به کار مهمش برسه

خب شما الان دو شبه که داری مستقل تو تخت خوابت تو اتاق خودت می خوابی تا حالا تو گهواره کنار ما بودی ولی جات رو عوض کردیم  چون شما دیگه تو گهواره جات نمی شه،از بس که تو خواب می چرخی........

 اینم بگم که شما از دو شب پیش دیگه می تونی دستت رو به  مبل بگیری و بلند بشی.

مبارکت باشه هرروز مرد تر شدنت.

خب تابعد.

 

سفر قم

سلام عزيزم

گل قشنگم ،ديروز من و شما و بابايي به همراه مامان كبري و آقا رفتيم قم.

سفر خوبي بود خوش گذشت شما هم حسابي تو راه برامون دددد كردي و به ما فهموندي كه مي دوني داريم كجا مي ريم زيارتت قبول باشه.

فردا مي خوام ببرم ببينم وزنت تغيير كرده يا نه !

من كه خيلي كلافه هستم چون تمام مدت دارم تلاش مي كنم كه براي شما غذاهاي خوب و مقوي آماده كنم و نهايتا شما وزن نمي گيري .........!!!

خوب ببينيم فردا چي ميشه!!

راستي امروز عمه الهامت اومده بود اين جا و بازم براي شما گلم يه تي شرت خشگل و كلاه خريده بود.

خب من بعدا بهت سر مي زنم الان بابايي اومده بايد بريم برا ناهار.

تا بعد.

سلام

خوب بعد از يه روز پر كار اومدم تا بگم شما وروجك كوچولو امروز چه كارايي كردي.

خوب امروز من براي اولين بار شما رو تو اتاقتون گذاشتم به اين اميد كه كمي بازي كني و من هم به كارام برسم، آخه با اين وضعيت غذا خوردن شما حسابي من سرم شلوغه. اما چه توقع بيجايي چون پس از چند لحظه شما با فتح موانع روبرو از تو اتاق اومدي بيرون

بعضي وقتها هم كه با همم حرفمون ميشه آخه پسركه شيطون مي شه شما وزن نگيري،شير نخوري،غذا نخوري!!!!!!!!

خوب ماماني غصه مي خوره ديگه!!!!!!

الانم كه حسابي وروجك شدي چهار دست و پا ميري عجيب!!!!!!

هر چي هم كه دم دستت باشه مي خوري

تعجبم كه چه علاقه ي شگرفي به چاه آشپزخانه داري بطوري كه در عرض چند لحظه از وسط اتاق پذيرايي مي رسي به اونجا!!!

راستي اينو بگم امروز خدا حسابي بهت رحم كرد چون وقتي من مشغول بار گذاشتن ناهار شما بودم ناگهان شما با استفاده از تي آشپزخانه شيشه ترشي رو  پرت كردي رو زمين و خدا رحم كرد كه بلايي سر خودت نيومد.

خوب بعدا بر مي گردم.