یا علی

من آن دیوار کاشی های آبی، دور محرابم

که از تکرار یا هو، یا علی، دور تو می گردم

ز شوق لذت اسم تو بر دوشم، چنان مستم

که کاشی های مسجد را پر از تصویر گل کردم

سرم در زیر بار اسم تو، از هوش می رفت و

ترک می خورد حرف یا علی، بر کاشی سردم

زمین افتادم از سنگینی یک حال نا گفته

همه نا گفته ها بشکست و فریادی بر آ.ردم

که جنس خاک من از هق هق چاهی است در کوفه

و من هم زیر بار اشک تو، طاقت نیاوردم

من امشب سبز بالا رفتنم، چون روح یک مسجد

 پر از معراج کاشی های سبز و آبی و زردم

مرمت می شوم وقتی، نگاهم می کنی گاهی

و این یعنی که با مائی و می خواهی که برگردم

 مرا تکرار کن دور حرم، بر طاقی مسجد

که از تکرار یا هو، یا علی، دور تو می گردم

 

شاعر: رزیتا نعمتی

غدیری در راه است

پسرکم سلام

امروز یک شنبه 30 آبان 89 و ما 3 روز فاصله داریم تا عید الله الاکبر.......عید غدیر

 من که از کودکی عید غدیر برایم معنای دیگری داشته وقتی به این روز نزدیک می شیم ، حال و هوام عوض می شه و از مدت ها قبل دلم می خواد برای این روز برنامه ریزی  کنم و می تونم بگم هر سال این روز جزو بهترین روزهای عمر من و فرح بخش ترین اون هاست و .......

اما سه ساله که من این عید رو بدون بابایی جشن می گیرم چون  بابایی  تو می ره نجف خدمت امیرالمومنین

وای خوش بحالت !من چی بگم که حسرت می خورم به سعادت شما.......

عرفه بین الحرمین،غدیر نجف؟؟؟

چه چیزی بهتر از این ؟؟؟؟

کاش می شد که ما هم لایق بشیم

مگر نه اینکه خدا در روز عرفه اول به زوار امام حسین نگاه می کنه و بعد به حاجیان حرم خودش؟

مگر نه اینکه فرمودند هر کجا هستی عید غدیر خودت رو برسون نجف خدمت امیرالمومنین......

اشک مجالم نمی ده

یا صا حب الزمان !!!!!!!

عنایتی کن آقای من !!!!!

من گله دارم !!!

چرا باید هر سال اون ها برن و ما بمانیم حسرت به دل...........

این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد

و این میل و این اشتیاق برای هر کس رنگ و بویی دارد :برای آن که نرفته حسرت بر دل  و او که رفته آتش بر جان است

چه حکمتی است در تربت پاکت ای پسر فاطمه، ای سبط اکبر پیمبر ،که اینگونه آتش می افروزد بر جان شیعه

این روزها هم رفتن بابایی،هم فیلم مختار نامه و هم این واقعیت که اکنون حسین در راه کربلاست بد بردلم آتش افکنده

کاش...........

در قسمت اخیر مسلم ابن عقیل به سادگی،به راحتی و ...........در نهایت پستی و رذالت جماعت کوفی شهید شد!!!!!!چه فضاحتی .............

مهمانی بخوانی به خانه ات و...........

از آب و هم دریغ و بکردند و کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا.........

و این داغ ننگ تا ابد بماند بر پیشانی مردم این شهر،که همه اعصار وقتی می خواهند از وفاداری به پیشوای خود بگویند آنها را وجه المثل خود می کنند:ما اهل کوفه نیستیم............

و باز دل راهی حرم توست.............

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا              در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده                     تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

پسرم می دانی این راه راه عشق است نه عقل

این از اتفاقات عاشورا هویداست ،که چگونه مختار ثقفی باید در زنجیر شود و حبیب ابن مظاهر و مسلم ابن عوسجه شهید کربلا.......

بله حتما این گونه است که  مختار در نزد اهل بیت عزیز است اما او کجا وشهیدان کربلا کجا؟؟؟؟

مختار با عشق و عقل شمشیر بست، اما این راه عقل نمی خواهد باید عاشق باشی و مدهوش جام امامت، تا بتوانی در راه، گام نهی و به منزل برسی........

پی نوشت:پسرم نمی دانم کی این نوشته ها ها را می خوانی ؟اصلا آیا من برای تو می نویسم؟؟

آیا خواهی خواند ؟؟؟

نمی دانم!

فقط امیدوارم اگر روزی  این صفحات را ورق زدی ،چه من بودم و چه نبودم بدانی که من خواسته ام از تو تنها یک چیز است:سربازی مولا...........

دست حق یارت

من یه پسر دارم

سلام گلکم ، عمرم ،پسرم 

امروز باید به قولم وفا کنم و برات از پیشرفت هات بنویسم گرچه حالی نیست اما تو که هستی......

من یه پسر دارم  که مثل مردها راه می ره و مثل من سرش رو موقع راه رفتن می اندازه پایین :فدات بشم آقای موقر من

من یه پسر دارم که وقتی چیزی  می خواد دست های کوچیکش رو طرفم دراز می کنه و وقتی من دستم رو طرفش می برم انگشت من رو لای دست های نازش می گیره و من رو می بره تا بهم بگه چی می خواد.....

من یه پسر دارم که هرچی رو بخواد به دست می آره ...

من یه پسر دارم که باید جاروبرقی مدت ها برای اون روشن بمونه حتی اگر در ساعت اوج مصرف باشه..

من یه پسر دارم که گاهی که من هوای دلم ابریه و اشک روی گونه هام می آد ،با دست های نازش صورتمو پاک می کنه و با نگاه معصومش همچین نگام می کنه که یعنی......حتی اگر در حال گریه باشه ،از گریه دست می کشه و می خواد من رو آروم کنه.........

من یه پسر دارم که دیگه الان مصرانه و آگاهانه می گه بده،نه ،مم،آب به،به به و...کلی حرف دیگه که من لطافت شنیدن و درکشون رو ندارم

من یه پسر دارم که وقتی می خواد سی دی بیبی اینشتین رو ببینه، باید براش بذارم تازه می فهمه که کدوم سی دی رو براش گذاشتم و ازم می خواد که عوضش کنم......

من یه پسر دارم که وقتی شیر می خوره چنان عاشقانه به مامانش نگاه می کنه که دلم رو می بره و چنان ورجه وورجه می کنه که امانم رو می بره

من یه پسر دارم که مادامی که شیر می خوره می خواد دستهاش رولب و دهنم باشه یکه  یا  بوس ش کنم یا با دستاش بازی کنم

من یه پسر دارم ..................یه دنیا دارم .........یه زندگی دارم ..................

من بزرگترین نعمت خدا رودارم و اون سالمه و با هوشه و می فهمه و دوستم داره و دوستش دارم و........

خدایا چگونه ترا سپاس گویم که جز عصیان کردن  چیزی به یاد ندارم  و در خاطرم جز لطف بی کرانت و رحمت لایتنهاییت سراغ ندارم و این همه چیزی است که من دارم :خدا و خدا

پی نوشت:خیلی کارای دیگه هست که نی نی من بلده و باید بنویسم اما این روزا حسش نیست باشه برای یه وقتی که حالم خوب بود 

اینم آخرین عکس های این نازنین پسر:

بدنبال وروجک گیری یوهوووووووو

این جا در عجبم از رفتارهای مامانی!!!!!!!!!

اون دوربین رو بده لازم دارم

اوه اوه دارم در فیلم غرق می شم کمکککککککک

هرکاری مامانم کرد که از این تیپم عکس بندازه نذاشتم هههههههه آخرشم این دستشو گرفت فکر کردی!!!!

این جا هم خودم رو لوس می کنم تا دعوام نکنه!!!!!


یک سال و دوماه

سلام گل پسر ۱۴ ماهه من

فدات بشم الهی که انقدر  تو  هرروز ماه تر می شی

امروز داشتم به سال ذشته فکر می کردم و به پستهایی که برات می ذاشتم:۱۴۰روزگی ،۲۰۰روزگی ، و به ۱۴ روزگیت و حالا ۱۴ ماهه که خدا یکی از قشنگترین ،بی نظیرترین و منحصر بفرد ترین مخلوقاتش رو به دستان ناتوان من سپرده و من هرچه می گذرد بیشتر نگران این هستم که آیا از پس این امانت بر می آیم یا خیر!!کاش بتوانم ،چرا که آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند!!

پسر گلم ما این چند روز بیش تر پیش همیم در نتیجه مامانی سر کار نرفته و نمی تونه خیلی راحت برات عکس و.. بذاره یعنی دیگه حوصلم نمی گیره با این اینترنت های سرعت پایین کار کنم!

فلذا عکس و سایر مطالب باشه برای هفته دیگه به مناسبت عید اعظم شیعیان ،غدیر

پسرکم این روزها هم برای من هم برای تو روزهای سختیه و نبودن بابایی حسابی زندگی ما رو تحت الشعاع قرار داده ! و هم من هم شما حسابی کم صبر و زود رنج شدیم !!!

بازم خوش بحال تو که گریه هات دلتنگیهات رو می ریزه بیرون و در آغوش مامانت آروم می گیری اما من چی !؟؟؟

اشکال نداره ایشالله که هرجا هست سالم و خوشحال  باشه، ما تحمل می کنیم!!

عسل نازم می خواستم تمام پیشرفت هات رو برات بنویسم تو این پست ،منتها به این خاطر که  خونه هستم و شما هم  الانا دیگه بیدار میشی و من هم  تموم کارام مونده نمی تونم .

اونم باشه انشالله  هفته دیگه ،اما قول می دم این چند روز یادداشت برداری کنم تا چیزی از قلم نیفتد!!!!!

گل پسرم ۱۴ ماهگیت مبارک ایشالله ۱۴۰ ساله بشی!

راستی امروز روز عرفه است و روز نیایش !!و بابایی الان کربلاست و انشاءالله دعای عرفه رو بین الحرمین می خونه !آخخخخخخخخخ که دلم رفت اون جا !بابایی خوش بحالت !نامردی اگر برای من دعا نکنی

خب من دیگه برم

پسر گل پسرم تا بعد!

 

غم در دل عالم نشست

السلام علیک یا محمدابن علی ایها الباقر یابن رسول الله

یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا

انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بک الی الله

یا وجیها عندالله اشفعی لنا عند الله 

شهادت باقرالعلوم،شکافنده علم نبوی بر تمامی شیعیان تسلیت باد

از همان لحظه شروع شد روزگار توأم با اندوه و رنج تو؛ از همان لحظه که کودکی ات را با هفتاد و دو پروانه سرخ، بدرقه کردی، از همان لحظه که مصیبت را ـ در بالاترین درجه ـ در پنج سالگی، به نظاره ایستادی، از همان لحظه که پا به پای غل و زنجیرهای بسته بر دست و پای پدر، خون گریستی.

از همان لحظه، تو در مصیبت کربلا بزرگ شدی و رنج هایت همیشگی شد تا راوی دردهای بهترین بندگان خدا باشی. تا قصه عشق، فراموش نشود. تو را که «محمد» نام داشتی و شکافنده علوم نبوی بودی، تمام خانه های مدینه خشت خشت و کوچه به کوچه می شناسند!

تو را می شناسند؛ از عطر قدم هایت که نسیم وار از کوچه ها می گذرد و بوی عرش را می پراکند در رگه های شهر؛ از طنین صدایت که به گفت وگوی فرشته ها می ماند؛

از عطر شناورت که بی دریغ می پراکنی در شریان های زمین، تا خاک، اجازه یابد که یک بار دیگر نفس بکشد رایحه بهشت را؛

از چشم هایت که عاشقانه ترین واگویه کربلا بود.

شهر تو را خوب می شناسد؛

تو را که معرفت، گوشه نشین درگاهت بود و علم، خوشه چین علم «لدنی»ات.

من جامه سیاه خود را هرگز از تن بیرون نخواهم آورد؛ که بعد از غروب غم انگیز ستاره روشن چشمانت، تا همیشه، سرزمین دلم، میهمان اندوه و درد است.

تاب نیاوردند شور خطابه هایت را که لرزه می افکند بر ارکان قدرت های پوشالی شان.

تاب نیاوردند وجودت را که هر لحظه ات، رستاخیزی به پا می کرد در جان های آشفته.

هشام، نتوانست تو را بفهمد. سنگ دلی و تیره بختی هشام، تو را تاب نیاورد؛ تو را که پژواک رسایی بودی از فریادی که از خنجر بریده خون خدا، بر خاک تفتیده نینوا جاری شد، تو را که تفسیری بودی از اشک های سی ساله «زین العابدین»، تو را که غم نامه ای بودی از سرگذشت جان گداز دختری سه ساله در کنج خرابه های شام.

تیره گی هشام، عظمت تو را تاب نیاورد.

حلقه های شاگردانت، طناب داری بود بر گلوی هشام.

روایت سرفراز علم الهی ات، خوارکننده شوکت «هشام»های روزگار بود.

نقشه ها کشیده شد. توطئه ها چیده شد. اگر «محمد» بماند، حقیقت همیشه زندگی می ماند. اگر حقیقت زنده بماند، دروغ «هشام»، برملا می شود.

هنگام غروب غربتت فرا رسیده؛ اما من هرگز جامه سیاهم را از تن بیرون نخواهم آورد.

بعد از تو، داغ، سهم همیشگی من است و اشک، میهمان دائمیِ چشمانم. بعد از تو، اندوه و غربت من پایانی ندارد.


شيخ طوسي از محمد بن سليمان و او از پدر خود نقل مي کند که مردي از اهل شام خدمت حضرت باقر (ع) رفت و آمد داشت. مرکزش در مدينه بود. به مجلس امام (ع) نيز فراوان مي آمد. مي گفت محبت و دوستي با شما مرا به اين مجلس نمي آورد، در روي زمين کسي نيست که پيش من ناپسند تر و دشمن تر از شما خانواده باشد. مي دانم فرمانبرداري خدا و رسول و اطاعت اميرالمؤمنين به دشمني کردن با شماست ولي چون ترا مردي فصيح زبان و داراي فنون و فضائل و آداب پسنديده مي بينم از اينرو به مجلس مي آيم. با اين طرز سخن گفتن باز حضرت باقر (ع) با خشروئي و گرمي با او صحبت مي کرد مي فرمود: هيچ چيز از خدا پنهان نيست.

پس از چند روز مرد شامي رنجور گرديد، درد و رنجش شدت يافت. آنگاه که خيلي سنگين شد يکي از دوستان خود  را طلبيد و گفت هنگامي که من از دنيا رفتم و جامه بر روي من کشيدي، برو خدمت محمد بن علي (ع) از آنجناب درخواست کن بر من نماز بگزارد. شب ز نيمه که گذشت گمان کردند او از دنيا رفته رويش را پوشيدند. بامداد رفيقش به مسجد آمد، ايستاد تاحضرت باقر (ع) از نماز فارغ گرديد و مشغول تعقيب نماز شد، جلو رفته، عرض کرد يا اباجعفر فلان مرد شامي هلاک شد از شما خواسته است که بر او نماز بگزاري فرمود نه، اينطور نيست. سرزمين شام سرد است و منطقه حجاز گرم، شدت گرماي حجاز زياد است، برگرد در کار او عجله نکنيد تا من بيايم، آنگاه حضرت حرکت کرده دوباره وضو گرفت دو رکعت نماز خواند دست مبارک را آنقدر که مي خواست صورت گرفت، دعا کرد پس از آن به سجده رفت هنگامي که آفتاب برآمد در اين موقع برخاسته به منزل مرد شامي آمد وقتي داخل شد او را صدا زد، مريض جواب داد «لبيک يابن رسول الله» حضرت او را نشانيد و تکيه اش داد غذايي که از آرد گندم درست شده بود طلب کرد با دست خويش آن غذا را به او داد، به خانواده اش فرمود شکم و سينه اش را با غذاي سرد خنک نگه داريد از منزل خارج شد، طولي نکشيد مرد شامي حالش خوب شد و به محضر امام (ع) شرفياب شد و عرض کرد مي خواهم در خلوت با شما ملاقات کنم، امام (ع) در خلوت با او ملاقات کرد. مرد شامي گفت: شهادت مي دهم که تو حجت خدايي بر خلق و تو آن باب و دري هستي که بايد از آن در داخل شد. هر کس جز اين راه برود نااميد و زيانکار است: حضرت فرمود: «ما بد الک» چه شد که تغيير موضع داد؟ عرض کرد هيچ شک و شبه ندارم که روح مرا قبض کردند، مرگ را به چشم خود آشکار ديدم. در اين هنگام ناگاه صداي کسي را به گوش خود شنيدم که مي گفت روح آنرا برگردانيد محمد بن علي (ع) بازگشت او را خواست!

امام (ع) فرمود: آيا نمي داني خداوند بعضي از بندگان خود را دوست دارد ولي عملشان را نمي خواهد، برخي را دوست ندارد و عملشان را مي خواهد.

يعني تو در نزد پروردگار دشمن بودي اما ارتباط و انس تو با من در نزد خدا محبوب بود. راوي  مي گويد مرد شامي بعد از آن جزء ياران و اصحاب امام باقر (ع) شد.

پی نوشت1:متن ابتدای صفحه برگریته شده از نوشته های  خانم خدیجه پنجی می باشد.

عروسی دایی احسان

سلام گل قشنگم

بالاخره روز 20 آبان 89 رسید ........

این روز برای دایی احسان و خانمش یه روز تاریخی شد و انشاءالله پیوندشان دائمی و استوار باشه!!!!

اما ما که تقریبا 3 -4 ماهی هست که درگیر بودیم بالاخره به لطف خدا تونستیم این شب رو بگذرونیم و خوب بود...

هم شما که با اون پیراهن و شلوار مردونه و بویژه اون پاپیون قشنگ خیلی ناز شده بودی هم مامانی که بالاخره با تقلای فراوون لباس دار شد و هم بابایی که تو لحظه آخر لباسی که من براش گرفته  بودم رسید اما...

بابای باباییت یعنی بابابزرگت چند روزه که تو بیمارستان بستریه و چون اون ها سمنان زندگی می کنن در نتیجه مجبور شدن بیان تهران خونه ما بمونن و خب ......چه می شودکرد اختلاف تاریخی مادر شوهر و عروس که پایان ندارد و .این وسط هممون بویژه من و بابایی خیلی اذیت شدیم و اما روز عروسی:......دین دین

اون روز  و هفته منتهی به اون ،به دلیل مسئله فوق،یک سری روزهای فول عجله و فول گرفتاری بودن...

تازه کربلا رفتن بابایی  هم مزیدبر علت شده بود و......

خلاصه فقط اینو بگم و بگذرم من مجبور شدم برای اینکه بتونم برم آرایشگاه و شما هم اذیت نشی شما رو بسپرم دست قوم شوهر و صد البته خود شوهر

اما اون هام نامردی نکردن و تورو بردن عیادت بابابزرگت و ..... خلاصه این شد که نتونستم شما رو ببرم آتلیه و تموم برنامه هام بهم خورد اما شما با اینکه دیر اومده بودی حسابی مراتب تعجب همگان رو از تیپت بر انگیختی و صد البته خودت  از دیدن قیافه مامانی حسابی جا خورده بودی  و کلی شیر خواستی که متاسفانه مقدور نبود و البته کلی تمام سالن رو آباد کردی البته از نوع خودت و حسابی با بقیه وروجک ها (که البته عمرا به پای پسر من برسن)صفا نمودی

اینم عکس تو، آخر شب تو آغوش بابایی که به دلیل مسائل امنیتی مجبور شدم عکس بابایی رو حذف کنم بقیه عکس ها در ادامه مطلب هست 


ادامه نوشته

بابایی می رود

نسیمی دل فزا می آید

بوی کرب و بلا می آید

السلام علیک یا ابا عبدالله

السلام علیک یا ابالفضل العباس

ای به فدای لب عطشانت ای حسین فاطمه

پسر گلم

عزیز دلم بابایی برای سومین بار سفر عشق بسته و امروز به لطف خدا راهی کربلا می شه......

امسال سفرش با همیشه فرق داره چون.....

1)پارسال که همین موقع رفته بود ،وقتی از گرفتاری های من شنید و از گریه ها و بی تابی های تو ،قول داد که سال آینده دست جمع بریم اما.........گویا ما لایق نیستیم که چنین سعادتی نصیبمان بشه و اون دوباره می ره و...

2)امسال با سال های پیش فرق داره چون:سال اول یعنی دو سال پیش شاغل بودم اما نی نی نداشتم 

پارسال من نی نی داشتم اما خانه دار بودم

اما امسال !!!!!امان از امسال که هم شاغلم و هم نی نی نازی دارم و صد البته نی نی به شدت بابایی ...

3)خدا نکنه که این حرفم هیچ بویی از صحت توش باشه اما این دلم آشوبه به اندازه همه دنیا و اشک چشمام نمی ایسته........چون هواشون امسال یه هوای دیگه است و خودش به من حرفی زد که من رو آتش زد:شهادت...........نه!!!!!! من بابایی تو رو به دستان با کفایت قمر منیر بنی هاشم می سپرم و از حضرت علی اصغر می خوام که بابایی نی نی ناز من رو سالم بر گردونه......

و می دانم که می گذرد این دوهفته و دلم روشن است که همین موقع، دو هفته دیگه دارم نوشته ای درباره مراسم استقبال می نویسم ...الهی آمین

اما ........خدا هر دم در حال هدایت بندگان است و برای من هم هدایتی دائمی قرار داده:شکر

دلیل سخنم این است که در قسمت اخیر  مختار نامه(دیشب پخش شد) زن های کوفی با رفتاری که من نام آن را غربتی بازی  می نامم مردهایشان را سست کردند و فرستاده سبط پیامبر،مسلم،تنها ماند و غریب و....

و من که دائم  بابایی شما رو نهی از رفتن می کردم تا جایی که کل خرج سفر را کس دیگری پرداخت  کند و تا جایی که  بابایی تو روز پنج شنبه ،انصرافش رو اعلام  کرد.........هدایت شدم

با این فیلم احساس کردم که دارم شبیه این زن های پاچه پاره می شم و برای همین سعی کردم آدم بشم.....

سفر کربلاست و پسر فاطمه به گردن همه ما حق دارد و من حق ندارم به دلیل عشق به شوهرم مانع از عروج و بالا رفتن اون بشم و مگر نه اینکه از دامن زن مرد به معراج می رود

و من که از دسته آن  زنهای وارسته  نیستم  !!!اما نمی خوام که پایین بکشمش!!به قول یکی از همکاران سابقم:اگر یار نیستی بار هم نباش......

پس بابایی حمید رضا برو و بدون که من و پسرت خیلی دوستت داریم از تمام دنیا و آخرت و ما فیها (بعد از خدا و حضرات معصومین)بیشتر!!!!!

خدا به همراهت

و اما ادامه عکس های موضوعی:دوستانی که گفتن نذار چون نی نی ت چشم می خوره:

1)این نظر لطف شماست

2)سعی می کنم خلاصش کنم

در این قسمت چون الان چشم های خودم اشک آلوده و می دونم تو این دوهفته گریه های پسرم (البته انشاءالله به لطف حضرت علی اصغر به خیر و خوبی بگذره؟) بیشتر می شه می خوام از گریه هاش عکس بذارم!!!!گرچه تعدادش کمه ......به قول مامانم می گه :یکم از گریه این بچه هم عکس بنداز فردا بزرگ می شه می گه من اصلا گریه نمی کردم tپس تو برای من چکار کردی!!!!!!

این جا زمانیه که نی نی ناز من ختنه شده بود که بیشترین گریه های تا حالاش مال اون چند روزه

این جا وقتیه که 5 ماهت بود و داشتی گریه می کردی به محض دیدن دوربین ساکت شدی!!! این جا سرما خورده هم بودی شدید!!

این جا فکر کنم 6 ماهه بودی و من داشتم لباس تنت می کردم

الهی فدات بشم هیچ وقت اینطوری گریه نکن!!!!!

همین چند تا رو تونستم پیدا کنم دلیلش هم اینه که من توان نحمل گریه های پسرم رو ندارم و از طرف دیگه اون قبلا به محض دیدن دوربین حالت تعجبی به خودش می گرفته و الان هم که سریع می خواد دوربین رو از دست طرف در بیاره!!کلا خیلی نمی شه ازش تو حالات مختلف عکس انداخت!!!


خواب های ناز یه پسرک وروجک ماه

سلام

ببخشید یکم احساساتی شدم آخه دیشب کلی اذیتش کردم خودم بهم ریخته ام از سر کارم می رم خونه،خسته!!!خب معلومه که حوصله گریه های پشت همش رو ندارم واسه همین الان این طوری تحویلش می گیرم!!!

خب ادامه عکس های موضوعی:

نی نی من قبل از این که حتی یک ماهش بشه!!فدات بشم الهی

ای جانم!!! اینم همون اطرافه ،نمی دونم دقیقا کی هست اما...

خونه مامان کبری وقتی 3-4 ماهه بودی

این جا حدودا شش ماهته و رو شونه بابایی خوابیده بودی وقتی گذاشتیمت زمین دیدیم این شکلی شدی:

سیزده بدر پارسال ،روی قله های سمت تلو ....

این جاها دیگه مرد شدی گلم

آخه نازنین گردنت درد می گیره مامنت فدات بشه!!

این دو تا هم مال یک ماهه اخیره

پی نوشت1:از همه عزیزانی که عکس ها براشون باز نمی شه عذر خواهی می کنم

اینه وضع زندگی ما!!

گرچه دوستانم اکیدا من رو از نوشتن مطلبی غیر از پسرم تو این وبلاگ منع کرده اما ....الهام جان شرمنده همین یه بار!!!!

ای خدا من از دست این مردم به کجا پناه ببرم دیگه کم کم دارم دیوونه می شم!!!!!آخه این چه وضعشه!!!

توجه کنین:

می ری دم یه مغازه خیلی شیک لباس فروشی تو بهار(مثلا جای خوبیه دیگه،چهارشنبه بازار که نیست)می ری تو!!صاحب مغازه می آد جلو و خیلی مودبانه بهت می گه چی می خوای ؟برای این گل پسر می خوای!!به به چه نازه!!بله!!بفرمایید این لباس رو همین دیشب آوردیم،آخرین ورژنه حرف نداره برو بپوش حالشو بر!!!.......

50 تا لباس برات باز می کنه و از بس حرف می زنه سر گیجه می گیری !!!!آخر بعد از اینکه گوشات دراز شد (دور از شما خودمو عرض می کنم)و کلت پوک یه تی شرت بهاره خیلی ساده رو به قیمت 16 هزار بهت بند می کنه ،چیزهای دیگه هم هست..............

کلا جیبت که خالی شد می ذاره از مغازش بیایی بیرون!!!

می آیی خونه!!!!!به خریدت مطمئنی چون گفته همشون ضمانت دارن!!!!!

لباس رو تن بچه می کنی: 1 بار،2 بار،3 بار(خب اینو خریدی که تو جاهای خاص تنش کنی واسه همین هنوز شسته نشده)ای بابا هنوز 10 روز از خریدن لباس نگذشته و بچه تازه 3 بار تنش کرده ،هنوزم شسته نشده که می بینی تموم لباس شد پت!!!!!!!یعنی گلوله ،گلوله!!!!!!

خب این از بهار!!!!!!

تو محل خودتون می ری تو یه مغازه می گی :آقا من همیشه از رولان خریدم یمی کنما!!!جنسات که خوبه!!!مغازه دار می گه :چی می گی خانم !رولان جلوی ما....ما یکیم !بیا یه بار بخر برو یه عمر بپوش!!یه شلوار لی می خری مفت 11 هزار!!!!!!می بری خونه بار چهارم که داری پای بچه می کنی می بینی چند نقطش پاره شده!!!!!!!ای داد بی داد بعد از بررسی می بینی که این نمی تونه حاصل زمین خوردن بچه باشه پس یعنی چیه!!!!!

وقتی به صاحب مغازه مطلبو می گی:بهت می گه خانم برو حرف نزن ! بلد نیستی لباس تن بچت کنی!!!!!!!و تو حیرون می مونی!!!!!!که چرا پس لباس های رولان بلدم تنش کنم و خودت رو فحش می دی که من دیگه جنس متفرقه نمی خرم!!!!

از همه بدتر:بعد از کلی دوندگی تو مولوی و زرتشت یه پارچه فوق ستاره ،فوق شیک گیر می آری و به قیمت گزاف متری 160 هزار می خری آخه عروسی داداش آخریه دیگه همین یه دونست!!میری تو خیاطی دست و دلت داره می لرزه،به خیاطه می گی:این پارچه رو من گرون خریم خداییش می تونی خوب درش بیاری !!!اونم می  گه:آره گلم ماه برات درش می آرم سر قیمت توافق می کنی 50 هزار!!!!

می آیی خونه با دلشوره.......

لباست آمادست می ری پرو :

شما:اه خانم چرا پس بد ایساده!!!

خیاط:نه خانم کجاش بد 

شما:این جاش ببین گشاده داره تو تنم زار می زنه!!!!!!

خیاط:برو خانم شما اصلا قصد اذیت کردن داری لباست ماه و شروع می کنه اراجیف بافتن ...که فلان مشتری من راضی بو د و  بهمانی.........

و تو حیرونی و شک به خودت داری که شاید ایراد گیر شدی !!!!!!!

لباست رو می آری خونه !!!!!خواهر زاده هات مدلش رو دیدن و خیلی پسندیدن !!!!!پارچه رو که نگو هرکی پارچه رو می بینه عاشقش می شه!!!!!!!!لباس رو می پوشی:اه این چرا این شکلیه!!!!

و تومی مونی که چطور ممکنه یه خیاط از یه همچین پارچه ای با این کیفیت یه چیزی به این افتضاحی در بیاره و....

غصه دلت رو می گیره! چند روز مگه وقت داری یادت می آد  اون وقتی  که قیمت رو بردن بالا و توهی می گفتی به پیر به پیغمبر بابا به چی اعتقاد دارید شماها !من طی کردم ،ولی اونها تورو به دروغ گوییی متهم می کردن!!!خیاطه برگشت  و بهت گفت اگه حرف بزنی لباست رو قیچی می کنما!!!!!!!

دلم واسه خودم سوخت 

واسه   این مردم سوخت!!!!!!

آخه من چی بگم!!!

به خیاط می گم لباس بد وای می ایسته می گه:برات سه جاف زدم!!!!!!!ای وای بر  تو .......

دلم می خواد بشینم یه دل سیر زار بزنم که این همه خرج و دوندگی به این جا رسیده که امشب باید برم برای فردا شب لباس تهیه کنم ......آخه من خیلی پارچم و مدلش رو دوست داشتم و امروز ..........

هرکی می خواد ناراحت بشه لطفا نشه چون این واقعیته که :

خیلی از ما مردم بی کیفیت کار می کنیم

خیلی از ما مردم راحت دروغ می گیم

خیلی از ما مردم دیگه برامون حرفمون سند که نیست هیچی ،سندم سند نیست!!!!!!

خیلی از ما مردم عادت کردیم به دیگران گیر بدیم!!!! و خودمون رو فراموش کنیم!!!!!!

خیلی از ما مردم راحت غیبت میکنیم!!!!!

خیلی از ما مردم راحت تهمت می زنیم!!!!!

و من می سوزم !!!!!

و گاهی با خودم  می گم باید رفت!!!

خوش به حال اونایی که می رن!!!!

کاش من هم می رفتم اما کجا!!!!!!!!

پس خوش بحال اون هایی که می تونن برن!!!!!

چون  من نمی تونم برم .......

پس باز دعا می کنم کاش تو بیایی

و یادم می افته:

تا نیایی گره از کار بشر وا نشود

درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود

پی نوشت 1:اگه خوندید کامل بخونید

پی نوشت 2:من همین جا اگر هرجای این متن شبیه زندگی کسی بود از اون عذر خواهی می کنم

از خیاطها،بزازها و.....از همه !!!من با خودم بودم!!!!!!!!!

نی نی من می خنده

سلام

خب من که تو روز ازدواج حضرت زهرا و حQرت علی نتونستم بیام اما امروز می خوام این روز عزیز رو که سالروز ازدواج تنها زوج معصوم عالم هست رو به همه تبریک بگم!!!عید شما مبارک !!!

خب می خوام یه چند تا پست موضوعی بذارم اول به مناسبت عید دیروز خنده:


دست بابایی درد نکنه که کلی زحمت کشید اولین خنرو از شما گل پسر گرفت به به!! بهترین بابای دنیایی تو

اما...... معمولا پسرها رو چی خوشحال می کنه!!!!!دوچرخه ؟نه! بذار خودم بگم دخملای خگشل(دور ازجون پسر من البته)

دیدید گفتم کلی با این دختر ناز پسر من خندیده و ... (پسر جان کمی رعایت حال ما رو هم بکن نمی گی دلمون می شکنه)

اینجاهم بی دلیل نیست !!!!!!من دلیلش رو یادم نمی آد پسر من خیلی با وقاره الکی که نمی خنده

بازم با سپاس ویژه از زحمات بابایی!!!!اگر این بابایی تو این همه زحمت نمی کشید که!!!!!!!!

اینم یه لبخند ملیح بود البته!!!!!!ولی خب اینم از گل من غنیمته!!

نمی دونم چی بگم!!!پسر جان کمی سنگین باش !!!!!

این جا باید بگم با تشکر از مامانی!!!!!!

این جا هم که داره دلبری می کنه تا در اتاق خواب رو باز کنم بره بابییش رو با مشت از خواب بیدار کنه!!!!!!!!

اینم از معدود خنده های بی دلیل پسرک با وقار من!!!!!!


پسرکم امیدوارم همیشه گل خنده روی لب هات باشه و همیشه سرافراز باشی!!!

تا بعد

روز سوگ

السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد ابن علی ایها التقی یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفعی لنا عندالله 

پسر گلم امروز روز عزای آل پیمبر و شیعیان و محبینشون است!!!

امروز روز به شهادت رسیدن جوان ترین امام شیعه است !!!!!!!

بمیرم برای مظلومیت تو ای آقای غریب

آقایی که مثل عموی مظلومش  امام حسن مجتبی  در خانه هم غریب بود و همسرش از جنس شیطانی پلید بود 

ای شیعه بنال در غم غربت امامانت که هرچه بگریی کم است

امام غریب ما ،فرزند قبله ایران حتی از امام حسن هم غریب تر است چون امام حسن در کنارش خواهری چون زینب کبری داشت که در لحظات آخر برایش مویه می کرد اما........بمیرم برای این آقای غریب که زن ملعونه اش در رابر روی او بست و دستور داد کنیزان هلهله کنند تا کسی صدای آب طلبیدن پسر فاطمه را نشنود و لا یوم کیومک یا ابا عبدالله.............

گل زیبای عمر من این حدیٍث رو این جا برات می آورم و ازت می خوام که به اون عمل کنی

شیعتنا فرحو بفرحنا و حزنو بحزننا!!!!!

دلم می خواد جوری بزرگ بشی که فردا روزی هر وقت که شهادت امامی از ائمه رسید خون گریه کنی و بر سر وسینه بکوبی و قلبت مالامال درد باشد به گونه ای که انگار من یا پدرت را از دست داده ای

از خاطرت نرود که همه ما فدایی نو کران حضرات معصومین هستیم

و من هر روز هر بار که ترا شیر داده ام سعی کردم لعن و سلام زیارت عاشورا را  برایت بخوانم تا این حب با شیر مخلوط شود و از تو _انشاءالله)کسی بسازد که چون مفید عزیز ،آقای من ،امامم به تو لقب اخ السدید بدهد!!

پروردگار من !اگر به تو عرض نمایم که تنها خواسته من این است که فرزندم فدایی و پا در رکاب مهدی فاطمه باشد چه می گویی!!

تو که پاسخ دهنده نیازمندانی !!!یا غیاث المستغیثین می دانم که از چون منی ،آنچه در آرزوهایم می پرورانم بعید است اما این تویی که و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون!!!

پس می توانی معنای یخرج الحی من المیت رو برای من تداعی کنی ای آرزوی عارفان و انیس نفوس عابدان!!

و امروز به لطف پدر امام جواد صاحب ملک ایران آقا علی ابن موسی الرضا در یافتم که:لن ترضی عنک الیهود و لن النصری حتی تتبع ملتهم و لئن .....

و در یافتم که منافقین بر طبق گفته قرآن شریف صم بکم عمی فهم لا یرجعونند!!!!!!

مرا به راه راست هدایت فرما ای هادی همه مومنان و شفا بخش دل دردمندان!!!!

عذر خواهی: حدیث ذکر شده در مطلب ممکن است با اصل آن تفاوت داشته باشد اما منظور معنای آن است که:شیعیان ما در غم و اندوه ما غمگین و در شادی ما شاد می گردند!!




آزادی یعنی این!!!!!!!

ای خداوند!

به علمای ما مسئولیت

و به عوام ما علم

و به مومنان ما روشنایی

و به روشنفکران ما ایمان

و به متعصبین ما فهم

و به فهمیدگان ما تعصب

و به زنان ما شعور

و به مردان ما شرف

و به پیران ما آگاهی

و به جوانان ما اصالت

و به اساتید ما عقیده

و به دانشجویان ما نیز عقیده

و به خفتگان ما بیداری

و به دینداران ما دین

و به نویسندگان ما تعهد

و به هنرمندان ما درد

و به شاعران ما شعور

و به محققان ما هدف

و به نومیدان ما امید

و به ضعیفان ما نیرو

و به محافظه کاران ما گشتاخی

و به نشستگان ما قیام

و به راکدان ما تکان

و به مردگان ما حیات

و به کوران ما نگاه

و به خاموشان ما فریاد

و به مسلمانان ما قرآن

و به شیعیان ما علی(ع)

و به فرقه های ما وحدت

و به حسودان ما شفا

و به خودبینان ما انصاف

و به فحاشان ما ادب

و به مجاهدان ما صبر

و به مردم ما خودآگاهی

و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری

و شایستگی نجات و عزت

ببخش

فردی می میرد

خدایا درد دلم با توست که شنوای مطلقی و بینای مطلق!!!

امروز تو رادیو یه خبر شنیدم مو به تنم راست شد؟؟؟؟؟

یه نفر تو میدون سرو یه نفر دیگه رو  با چاقو مضروب مب کنه  و با چاقو انقدر بالا سرش وای می ایسته تا طرف بمیره 40 دقیقه!!!!!! هیچ احدی هم به داداون بدبخت نمی  رسد!!!!!واویلا!!!!!!!!!!!!

خاک بر سر این مملکت و این مردم و این پلیس!!!!!!!!!!!!

امنیت کجاست!!!!!!!!!!کجاست اون نیروی امنیت داخلی !!!!!!!! واقعاجان یک انسان چقدر ارزش دارد ؟؟؟تو این مملکت هیچی؟!!!!

واقعا که در منجلابی افتادیم عمیق!!!!!!!!!!!

هیچ کس به داد کسی نمی رسد فقط می گم متاسفم که در مملکتی با نام اسلامی و با پوسته بدتر از یهودیت سر می کنم و در منجلاب دست و پا می زنم تا روزی شب شود و شکمی سیر و......ابغض الناس عندالله بطال النهارو جیفت الیل

همین برای روزی امروزم بس!!!!!!

بخونید

سلام به تمامی دوستان نی نی سایتی عزیزم !!!!!!!

ادامه نوشته

مه زیبا

به به چه روزی

به به چه مه قشنگی !

به به چه هوای قشنگی

خدایا شکرت! هرچند که با نیم ساعت تاخیر رسیدم و کلی خسته ام از کلاچ و فرمون!!!!!ولی شکرت

امرو تو راه برگشت وقتی رسیدم نزدیکای خونه دیدم چه مه قشنگی همه جا رو  پوشونه و کلی حال کردم!اه پسرم کجاست !!!!!یوهووووووباباییش دزدیددش ؟؟ایها الناس به دادم بسید پسری به دست درش ربوده شد!!!

دلم واسش تنگ شده برم ببینم پیداش می کنم یا نه! 

وقتی مامانی فیلسوف می شود

امروز باران می آید!!

از دیروز شروع کرده شایدم پریروز!!؟؟؟

ولی آی می آداااااا!کلی من با بارون حال می کنم کلی صفا .......خیلی بارونو دوست دارم

روزای بارونی یه جوری می شم  امروزم شدیدا احساس فیلسوفیت می کنم(جمله رو !!!!!!) البته این از خواص  رانندگی در ترافیک و زیر بارون و گاها قایق سواری می باشد.چون انقدر مجبوری آهسته بیایی که کلی می تونی فکر کنی و من امروز این شکلی اومدمو فکر کردم این شکلی

ادامه نوشته

کمی عکس

پسر وروجک کجا میری؟!!!.....................هوووووووو        پیش به سمت تلفن

یه عکس ژورنالیستی

اینم کلاغ پر رو در خونه مامان کبری

اینم از پارک رفتن ما:همینکه رسیدیم برگشتیم چون آقا خوابش می اومد

دلم تنگ میشه!!!!!!

وقت هایی می شد  که دلم کار کردن با یه  اینترنت پر سرعت درست و حسابی  لک می زد

برای اینکه بتونم وقتم و خالی کنم و حمیدرضا بذاره که من یکم برم پای کامپیوتر

اما...............

الان این جا نشستم ،کلی حرف برای گفتن دارم

می تونم از دندون 11 و 12 پسرم بگم که تازه در اومده

می تونم  از اتفاق های این چند روز بگم

می تونم تعریف کنم که چطوری شد که روز یک شنبه 2 ساعت بچم بی قراری کرد(چون مامان با هوشش دیر اومد خونه)

می تونم بگم چی شد که دیشب پسر من صورتمو زخمی کرد

می تونم ماجراهای عروسی دایی احسان رو بگم

تازه با این سرعت خارق العاده اینترنت می تونم کلی عکس آپلود کنم اما...............

نه دلم اینا رو نمی خواد .........دیگه دلم اینا رو نمی خواد............

دلم پسرک بازیگوشم و می خواد

که نذاره از پیشش تکون بخورم

دوست دارم برم خونه و خونه رو تمیز کنم ،آشپزی کنم و...

حوصلم از اینترنت هم سر رفته

کار که هیچی اصلا و ابدا

چه کاری؟؟؟؟

مسخرست تقریبا 60 درصد وقت صبح تا ظهرمو بیکارم (تازه مدیرم بهم میگه تو خیلی زحمت می کشی) و بعد بعد از ظهر دوی ماراتن شروع می شه و هیچ وقت هم کارام به قول محمد جواد رو روال نیست

خب شاید حالم بهتر بشه و بیام تو پست بعدی یه چهار قرون مطلب جالب بذارم

البته اگه به مطلبای من بشه گفت جالب!!!!

تا حوصله و تا انتهای کوچه های پرپیچ  وخم دل تنگی ...........

تابعد

کی می دونه ۴ تا ۱ یعنی چی؟!!!

بشتابید به پاسخ صحیح جوایز ارزنده اعطا می گردد!!!!

پسرکم در حال نظافت منزل

آشپزخانه از قلم نیوفته یه وقت

وای که چقد کار دارم

خب این جا نیاز به یه تغییر دکوراسیون داره!!!

 

آخه چقد کمکت کنم  مامانی !!از کوزتم انقدر کار نمی کشیدن

بفرما آخرشم غش کردم از خستگی