سلام مشهدی حمید رضای من
پسرک گلم من و تو به همراه بایی و تمام خاله ها و عمه هات رفتیم مشهد.
اون جا تو هتل لاله که از طرف دایی عباست بود مندیم و دو شب هم بودیم یعنس از ۱۷ فروردین تا ۲۰ فرویردین مسافرتمون طول کشید.
تو پسرک گل من هم رفتی زیارت ،یه بار بابایی تو رو به ضریح مالید یه بار هم م
ن.
ولی خوب دست مامن بزرگ و خاله هات و زن دایی هات درد نکنه حسابی کمکمون کردند.
اون جا برات یه کلاه و یه جفت کفش خریدم و برای اولین بار بهت مجبور شدم سرلاک بدم.
خلاصه اینکه مامانی سرما خوردت باعث شد شما هم سرما بخوری .
راستی تو الان دیگه می تونی بگی آقا،ماما،بابا.
خوب اینم بگم که شما تو این مسافرت اذیت شدی به ویژه اینکه شبها برای رفتن به حرم به ناچار بیدارت می کردیم یعنی وقتی می خواستیم لباس تنت کنیم تو بیدار می شدی.
اما عوضش وقتی اومدیم خونه حسابی خوابیدی اولش که وقتی گذاشتمت تو تختت حسابی ذوق کردی و خوشحال شدی بعدش هم ظهر ۳ ساعت خوابیدی و در کمال تعجب شب هم ۱۲ ساعت خوابیدی گرچه برای شیر خوردن گاهی بیدار می شدی.
خوب بعدا بر می گردم.